اشتباه کردن، غول چراغ جادوی فرزندان
حکایت جارو و خاک انداز و جاروبرقی
آقای تونی رابینز در کتاب غول درونتان را آزاد کنید میگه: هر تصمیمی که می گیریم یا برای تجربه لذتی ست یا دوری گزیدن از رنجی؛ خیلی وقتا ما پدرا و مادرا چون حس می کنیم اگه کاری از فرزندمون بخوایم، ممکنه برای تفریحش وقت کم بیاره یا دچار زحمتی بشه، یا ممکنه اشتباهی ازش سر بزنه، بنابراین ازش چیزی نمی خوایم حتی اگه مطمئنیم که انجام اون کار به صلاحشه. بنابراین اون رو یا به حال خودش می گذاریم یا سعی می کنیم با اهرم تشویق راغبش کنیم به انجام و چون بارها و بارها شاهد جمع کردن لیوان های شیشه ای شکسته با جارو و ریختن اونها به سطل آشغال بوده، این مفهوم براش تداعی میشه که شکست یعنی نابودی.
تاسف بارتر اینه در مدارس هم این موضوع به وفور دیده میشه، یه زمانی ما پدر مادرا وقتی معلم مون رو سرکوچه می دیدیم جوری در می رفتیم که انگار اژدهای چهارسر دیدیم (البته با کمال احترامی که برای همه معلمین عزیز قائل هستم عرض می کنم که اون ابهتی که تجربه کردیم ازشون خب باعث میشد یه جور دیگه ای ازشون حساب ببریم که امروزه شاهدش نیستیم یا کمتر شاهدیم)
احتمالا شما هم داستان علاءالدین و غول چراغ جادو رو شنیده یا فیلم یا کارتونش رو دیده باشین، شاید خیلی از ما در خیال خود رویائی رو مرور می کردیم همیشه، که کاش منم یکی از همین چراغ جادوها داشتم و غولی که بتونه ما رو به آرزوهامون برسونه، یا غولی باشه که بتونه به فرزندم کمک کنه به رویاهاش دست پیدا کنه.
الان می خوام بگم این غول چراغ جادوئی که آرزوی داشتنش رو داریم همین الان دردسترسه؛ اگه با دقت نگاهی به دورواطراف مون بندازیم و در رفتارهامون بیشتر تامل کنیم متوجه میشیم به راحتی این غول بیچاره در چراغ جادو گیر افتاده و اجازه نمایان شدن بهش ندادیم.
آیا مدارس خلاقیت فرزندان ما را می کشند؟
اگه به دیدن مباحث علمی در سایت TED علاقمند باشین احتمالا صحبت های آقای سر کن رابینسون (Sir Ken Robinson)رو که در سال 2006 اجرا کرده رو دیدین با موضوع : آیا مدارس خلاقیت فرزندان ما را می کشد؟ جالبه بدونین این مبحث جزو پربیننده ترین مباحث این سایته که تا این تاریخ بیش از 74 میلیون بار دیده شده. ایشون ضمن تعریف خاطره های بامزه همراه با نتایج تحقیقات علمی، به این موضوع اشاره می کنه که اگه ما اجازه اشتباه کردن به بچه هامون رو ندیم درواقع جلوی خطور افکار ناب رو به ذهن شون گرفتیم، البته اشاره می کنه که اشتباه کردن به معنی خلاق بودن نیست ولی اگه بچه ها از اشتباه کردن در کودکی بترسن یا ترسونده بشن در سنین بزرگسالی هم آدم بزرگای ترسو خواهند بود که از اشتباه کردن می ترسن یعنی ریسک پذیری درشون به نوعی کشته میشه و خبر بد اینکه شرکت ها هم به همین منوال ریسک گریز شده ودر نتیجه این سیکل معیوب، گسترده تر و گسترده تر میشه. حالا از نظر شما چه جهانی قابل تصور خواهد بود اگر جلوی این چرخه غلط گرفته نشه؟!
جارو و خاک انداز و جاروبرقی را بیرون بیاندازیم!
خب پس بهتره تجدیدنظری اساسی بکنیم در رفتارهائی که ناخواسته باعث تلقین چنین رویکردهائی به بچه ها میشه، از نقش جارو و خاک انداز و جاروبرقی بیایم بیرون و بهشون اجازه بدیم اشتباه کنن، بهشون اجازه بدیم از دایره امنی که براشون تعریف کردیم و یا اونها برای خودشون ایجاد کردن بیرون بیان و جرات و جسارت اشتباه و ریسک پذیری درشون تقویت بشه و به مرور غول چراغ جادوئی شون رو بیرون بکشن. البته که نباید از نقش حمایتی و مشاوره ای خودمون و مشاوران شایسته غافل بشیم و برای بهبود رویکردها استفاده کنیم.
آشنائی با تفکر نقادانه و خلاقانه از جمله آگاهی هائیه که می تونه از همین دوران نوجوانی و جوانی ایجاد بشه و زمینه ای باشه برای اینکه ابتدا دانش خودشون رو در این زمینه افزایش بدن و این خلا دانشی رو به مرور پر کنن و بعد اون رو به توانمندی تبدیل کنن.
خبر خوب اینکه در مقالات آینده به صورت عمیق تری به این موضوع خوام پرداخت.
اگه علاقمندین دراین خصوص مطالب بیشتری مطالعه کنین پیشنهاد می کنم دوره رایگان تفکر نقاد رو از سایت بیشتر از یک نفر که استاد بهرام پور ارائه کردن رو مرور کنین.
دیدگاهتان را بنویسید